صدایی در مغزم وول میخورد. همچون افکاری کهنه و قدیمی که نمیدانم از کجا به درون ذهنم نفوذ کرده است. انگار که قرنها این افکار را در این روح لعنتی حبس کرده باشم. همچون جنونی که از ناکجا به درون تنت رخنه کرده باشد. انگار که مرگ در تنم زنده شده باشد. شبیه جنونی اندوهناک … ادامه خواندن رستاخیز مرگ-قسمت اول
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.