اگر بگویم در میدان نبرد هیچ قطعیتی وجود ندارد آیا باز هم میجنگی؟
نمیدانم از پسش بر میآیم تا برایتان تعریف کنم یا نه. اما خودم را اجبار میکنم تا دقایقی را پشت سیستم بشینم و بیوقفه کلمات را تایپ کنم. صفحۀ خالی ورد از پشت عدسیهای کثیف و پر از لک عینک به من نیشخند میزند درحالی که مستقیماً در چشمهایش زل زدهام. احمق مزفندقی نمیداند که […]