خبرنامه

با عضویت در خبرنامه، شما می‌توانید هرهفته گزارشی از پست‌های سایت و مطالب مهمی که به تازگی نوشته‌ام، دریافت کنید.

جدیدترین مطالب

آرشیو مطالب

دسته بندی

آرشیو

نفرینِ عمارتِ خانوادگی

راستش روزهاست که به‌ دیوارهای سیاه و دودگرفته‌ی این عمارت زل زده‌ام درحالی که بیماری‌ام رفته‌رفته اوج می‌گیرد. اما دیگر نه نوری از پشت آن شیشه‌های کوفتی به داخل می‌ریزد و نه امیدی به ورودشان دارم. روز‌هاست که دیگر خبری از آن زن خوش‌سیما و

ادامه مطلب »

طلسمِ سوگواری نابهنگام

گمان می‌کردند که ملکه‌ی شیاطین پس از آن نبرد سخت و از دست‌دادن تنها معشوقه‌اش بی‌دفاع شده‌است. آن‌قدر بی‌دفاع که وقت حمله فرارسیده. وقت فتح‌کردن سرزمینی که ملکه قرن‌ها از عمر نامیرایش را پای آبادکردن آن گذاشته است تا جانی دوباره بگیرد. اما پادشاه انسان‌ها

ادامه مطلب »

هرگز خواستار نامیرایی‌ات نبودم!

از فرط خوشحالی دست‌هایم از شیشۀ نیمه‌باز ماشین آویزان مانده است درحالی که نمی‌دانم راننده‌ی این ماشین کیست. تکه‌های باریکی از نور پوست صورتم را لمس می‌کند و سپس درمیان شاخه‌های درختان پنهان می‌شود. شبیه تصویریست که بارها‌ و بارها باهم دیده‌بودیم. تصاویری رنگارنگ از

ادامه مطلب »

هیچ‌وقت آرزو نکن که وارد ذهن من بشی!

موسیقی‌ای که موقع خواندن این داستان کوتاه می‌توانید گوش بدهید (Marauders-Dos Brains) باد سرد وحشیانه از پشت‌سرم، درست از پشت پرده‌های ضخیم اتاق، بر پس گردنم هجوم می‌برد و سپس موهای خیسم را که زیر آن کلاه حمام کپه‌شده، مورد حمله قرار می‌دهد. اما من

ادامه مطلب »
مظنون خیابان ۱۳ شمالی-داستان کوتاه
داستان

مظنون خیابان ۱۳ شمالی

سلام مِیا[۱]، کِیت[۲]هستم. ظاهراً خونه نبودی و تلفن رفت رو پیغام‌گیر. فکر کنم ۱۲ بار زنگ زدم. لطفاً هر وقت رسیدی خونه با همین شماره تماس بگیر. *** -چی شده باز زنگ زدی؟ -آخ خدایا میا دلم هزار راه رفت. خوبی؟ -دلت هزار راه رفت؟

ادامه مطلب »

اینجا آسمان ابریست!

می‌تونید پیش از خواندن داستان این قطعۀ بی‌کلام را گوش بدهید.   برایم هیچ اهمیتی ندارد که این باران تهش مرا به کجا می‌کشاند. به کدام جاده؟ می‌خواهم بندهای کوله‌‌ام را بر روی شانه‌ام محکم‌تر کنم. محکم و محکم‌تر. گوش‌هایم از موسیقی موزون این باران

ادامه مطلب »
افسانه‌ی سکوت
داستان

افسانه‌ی سکوت

می‌توانی صدایش را بشنوی. صدای خُرخُر و نفس‌نفس‌زدن‌هایش را. همچون صدای حیوانی درنده که به دنبال شکار خود نیم‌خیز ایستاده باشد. چیزی در میان تاریکی وول می‌خورد. چیزی شبیه به چشمان قرمزی که حالا به تو زل زده‌است. می‌توانی از پشت مِه غلیظ و هوای

ادامه مطلب »
داستان ابدی مرگ
داستان

نمی‌خواهم تا ابد بمیرم

گوش کن. صدایش را می‌شنوی؟ صدایی که از اعماق روح سیاهت فریاد می‌کشد؟ صدایی زمخت و دردناک. صدایی که به سان زخم‌هایست کهنه و موحش. صدایی دلخراش و عجیب. انگار که فریادهای هزارسالۀ تو از پوست عرق‌کرده و چسبانکت بیرون ریخته باشد. این… این داستان

ادامه مطلب »
رستاخیز مرگ
داستان

رستاخیز مرگ-قسمت چهارم (قسمت پایانی)

اگر قسمت‌های پیشین این داستان را نخوانده‌اید می‌توانید از لینک‌های زیر آن‌ها را مطالعه کنید. رستاخیز مرگ-قسمت اول رستاخیز مرگ-قسمت دوم رستاخیز مرگ-قسمت سوم صدایی را از دور می‌شنوم که آرام‌آرام نزدیک می‌شود. صدای نفس‌های آدمیزادها را. صدای قدم‌هایشان و صدای کلماتشان را. «ببین زندست؟»

ادامه مطلب »
هیچ شدن
داستان

رستاخیز مرگ-قسمت سوم

می‌توانید پیش از خواندن این داستان، قسمت اول و دوم را از اینجا مطالعه کنید. رستاخیز مرگ-قسمت اول رستاخیز مرگ-قسمت دوم می‌توانم زنده شوم؟ می‌توانم آن تن مُرده و روح خاموشم را بیدار کنم؟ چه کرده بودم؟ من با خودم چه کرده بودم؟ این صورت

ادامه مطلب »