به جای اهدافتان، ترسهایتان را تشریح کنید.
این جمله را دیروز در یکی از سخنرانیهای سایت TED دیدم. آنقدر به دلم نشست که خواستم برایتان به اشتراک بگذارم. اما معنی این پدرسوخته چیست؟ ما بیشتر از تخیل رنج میبریم تا از واقعیت! کمی صبر کنید… به نظرتان جملۀ بالا به این اصل مرتبط نیست که «به جای فکر کردن دائم به […]
رستاخیز مرگ-قسمت اول
صدایی در مغزم وول میخورد. همچون افکاری کهنه و قدیمی که نمیدانم از کجا به درون ذهنم نفوذ کرده است. انگار که قرنها این افکار را در این روح لعنتی حبس کرده باشم. همچون جنونی که از ناکجا به درون تنت رخنه کرده باشد. انگار که مرگ در تنم زنده شده باشد. شبیه جنونی اندوهناک […]
دچار روزمرگی نمیشوی؟
آخ این واژۀ «روزمرگی» کوفتی را سرشب در حالی که صفحۀ بازیدهای سایتم را چک میکردم به زبان آوردم. درست لحظهای که به دنبال یافتن پشهای در آن بیابان درندشت بودم، جهان را به باد نسزا گرفتم. هرچند فحشهایم را با آوردن واژۀ «روزمرگی» به اتمام رساندم. در آن لحظه آهی از ته دل کشیدم […]
قوانین معکوس و البته کوفتی زندگی
معکوس، معکوس… همهچیز معکوس است! «آلدوس هاکسلی» در یکی از نوشتههایش گفته است: «هرچه با آگاهی بیشتر تلاش میکنیم کاری را انجام بدهیم، کمتر موفق میشویم. نتیجه و کارآمدی مختص کسانی است که هنر متناقض انجامدادن و انجامندادن را آموختهاند یا فعالیت را با آرامشداشتن آمیختهاند.» راستش لحظهای که این جمله را خواندم حسابی […]
منِ برتر
-دیشب اتفاق عجیبی برایم رخ داد کیت. درست زمانی که خودم را در پتو پیچانده بودم و مدام نفسنفس میزدم حسش کردم. منِ برترم یکباره در تنم حلول کرد. خدای من کیت تو نبودی. تو منِ برترم نبودی. وحشتناک است. لعنتی وحشتناک است کیت.در تمام این ۱۰ سال دوستیمان گمان میکردم منِ برتر همان منِ […]
مسخ در مقابل مسخ
درست چند روز پیش بود که کتاب کم قطر «شهر گربهها» از «هاروکی موراکامی» را از قفسۀ کتابخانه بیرون کشیدم و آنوقت با ولعی تمامناشدنی شروع به خواندنش کردم. بدونشک ترجمۀ خوب آن چنان به جانم نشست که دوباره عاشق سبکوسیاق موراکی بشوم. اما ماجرا به اینجا ختم نشد و من به داستان «سامسای عاشق» […]
زیرژانرهای ادبیات وحشت
اگر به یاد داشته باشید هفتۀ گذشته دربارۀ تاریخچۀ ژانر وحشت در ادبیات صحبت کردم و با بررسی زیرژانرهای آن و بیان عوامل سازندۀ ادبیات وحشت آشنایتان کردم. حال قصد دارم تا دیگر زیرژانرهای ادبیات وحشت را مورد بازبینی قرار دهم. اما اگر مقالۀ هفتۀ گذشته را مطالعه نکردید پیشنهاد میکنم از لینک زیر ابتدا […]
به زمزمههای این کلاغ گوش بسپار
معرفی شعر شاهکار کلاغ از ادگار آلن پو در حالی که آن بیرون باران میبارد، من به تماشای قطرات آن نشستهام. فنجان قهوه در میان دستانم از صدای ضربات خشمگین باران و طوفان به لرزش افتاده است. انگار که روحش در عذاب باشد. ترس. ترس. همانچیزی که حالا آرامآرام به روح من نفوذ کرده […]
ما از مرگ زاده شدهایم
«ما از مرگ زاده شدهایم.» آن روز این را گفت و سپس ناپدید شد. گمان کردم که گمش کردهام. گمشده در لابهلای افکاری که نمیدانم از کجا و چطور ذهنم را پر کردهاند. ذهنی که مدتهاست از کنترل من خارج شده است. بهگمانم چیزی باید در زندگیام تمام شود. باید تمامش کنم. نمیدانم دقیقاً چیست. […]
اگر دغدغهات نویسندگی است پس نوشتن را زندگی کن
این روزها مدام با خودم تکرا میکنم «اگر دغدغهات نویسندگی است پس نوشتن را زندگی کن» تن خستهام را در کنار در اتاق پهن میکنم و میگذارم باد بدنم را خنک کند. هنوز آن قرصهای سرماخوردگی بدنم را شل و روحم را تحلیل بردهاند. نه میتوانم پشت سیستم بنشینم و بنویسم و نه خودکار مابین […]