شاید این زجرکشیدن‌ها بهای بیداری‌هایم باشد…

این زل‌زدن‌های بی‌جهت به در‌ودیوار درتلاش تقلای پی‌درپی‌ای است برای نخوابیدن. چشم‌هایم مدام روی هم می‌رود و استخوان‌های از درد و خستگی تیر می‌کشد اما هنوز برای بیدار ماندن تقلا می‌کنم. تقلایی خودخواسته که ماه‌هاست به دامش افتاده‌ام. شک ندارم که سرانجام این خستگی مرا از پا درآورده و درنهایت شکستم می‌دهد. آن‌وقت این خستگی […]