رهایی از «خستگی‌های تصمیم‌گیری»

نمی‌دانم اسم این خستگی‌ها را «خستگی تصمیم‌گیری» بگذارم یا چه. اما به گمانم با این کار تنها خودم را توجیه کرده و درنهایت به همان زندگی پیشین و برنامه‌ریزی‌های ناقص باز می‌گردم. اما فکر آنکه نکنه جدی‌جدی آن خستگی امانم را بریده باشد عصبانی و خشمگین می‌شوم. می‌پرسی از دست چه کسی؟ بقال سر کوچه؟ […]