خبرنامه

با عضویت در خبرنامه، شما می‌توانید هرهفته گزارشی از پست‌های سایت و مطالب مهمی که به تازگی نوشته‌ام، دریافت کنید.

جدیدترین مطالب

آرشیو مطالب

دسته بندی

رهایی از «خستگی‌های تصمیم‌گیری»

نمی‌دانم اسم این خستگی‌ها را «خستگی تصمیم‌گیری» بگذارم یا چه. اما به گمانم با این کار تنها خودم را توجیه کرده و درنهایت به همان زندگی پیشین و برنامه‌ریزی‌های ناقص باز می‌گردم.

اما فکر آنکه نکنه جدی‌جدی آن خستگی امانم را بریده باشد عصبانی و خشمگین می‌شوم. می‌پرسی از دست چه کسی؟ بقال سر کوچه؟ خیر از دست خودم. هرچند این روزها سعی دارم تا بیشتر و بیشتر با خودم و عملکردم مهربان باشم.

اما لحظه‌ای تصویرش را در ذهنتان بپرورانید که اگر تقصیر همان خستگی مادرمُرده باشد چه؟ اگر من با تصمیم‌گیری‌های اضافی خودم و ذهنم را خسته کرده باشم چه؟

به‌یاد آن جملات کتاب «قدرت شروع ناقص» که می‌افتم کمی امیدوار می‌شوم. امیدوار به آنکه ممکن است خودم را در این باتلاق عمیق و بی‌انتهای تصمیم‌ها گرفتار کرده باشم.

از همان خروس‌خوان صبح که پتو را از روی تنم کنار می‌زنم و صبحی جدید را آغاز می‌کنم تا خود شب به زور و زحمت‌های مکرر به‌خواب می‌روم؛ درگیر تصمیم‌هایی بی‌اهمیت و حتی غیرضروری می‌شوم. از نحوۀ صحبت‌کردن با شوهرخواهر تو دورهمی گرفته تا حرفی که آن یک دوستم سر ماجرای همکاری سال گذشته‌مان زد. لعنت تمامشان همچون خره در مغزم وول می‌خورند و هرازگاهی مرا از پا در می‌آورند. یک بار برای همیشه باید از شرشان خلاص شوم.

پرونده‌هایشان را ببندم و به‌محض اضافه‌شدن ماجرایی جدید فقط مدیرتشان کنم و درنهایت بایگانی.

بماند که هزاران تصمیم کاری دیگر هم در طول شبانه‌روز بیخ گلویم را می‌گیرند و پوستم را می‌کنند. نمی‌توانم تمام انرژی و توانم را برای آن‌ها صرف کنم و درنهایت توقع تصمیم‌های عاقلانه و موثری را داشته باشم که کسب‌وکارم را رونق و زندگی‌ام را به سمت درستی هدایت کند.

مغزی که گیج و منگ است هیچ توان تصمیم‌گیری را ندارد.

پس با این تصمیم‌گیری‌های پدرسوخته و خستگی‌های بی‌انتها چی کنیم؟ چه کنیم که سطح دغدغه‌هایمان از کنایه‌های دختر همسایه به پیشروی در کسب‌وکار تغییر یابد؟

می‌خواهم به درون تجربه‌ها و یافته‌های اخیرم نقب زده و شما را با راه‌حل‌هایی آشنا کنم که دانه‌به‌دانه‌شان را تجربه کرده و آزموده‌ام. پس این تکه از یادداشت را با دل‌وجان و از سر حوصله بخوانید که بدجور به کارتان خواهد آمد. از من گفتن بود.

مرحلۀ اول: پذیرش این خستگی مادرمُرده و همیشگی.

چطور: با این تصور که قرار است از شرش خلاص شوید حضور این بابا را بپذیرید و محض‌رضای خدا پسش نزنید.

 

مرحلۀ دوم: برنامه‌ریزی از شب قبل

چطور: به‌این شیوه که یک تکه کاغذ بردارید و مهم‌ترین کار را در بالای آن یادداشت کنید. سپس درکمال خون‌سردی و به‌دور از هرگونه جو‌گیری دو الی سه کار دیگر برای فردای خودتان یادداشت کنید. نکند به‌کله‌تان بزند که لیستی بلندبالا از کارهای مختلف را یادداشت کنید. فردا تعطیل است که هست؛ به درک. به آن انرژی کوفتی نیاز دارید. یک روزه هدرش ندهید که ضرر می‌کنید.

 

مرحلۀ سوم: روز بعد آن مهم‌ترین کار را در سریع‌ترین زمان انجام دهید. نگذارید برای آخر شب و یا لحظاتی که انرژی‌تان افت کرده.

چطور: با بدن و خودتان دوست باشید. قرار نیست همچون تراکتور از آن بیچاره کار بکشید. پس کارهای مهم را در پرانرژی‌ترین زمان شبانه‌روز انجام بدهید. و تاکید دارم که پیوسته و مداوم انجام بدهید. نگذارید افکار مخرب و درهم‌وبرهم و البته ترس‌های کوچک و بزرگ مانع انجام‌دادن کارهایتان شود.

ما در افکارمان زندگی نمی‌کنم؛ متاسفانه روی همین کرۀ خاکی و زمین هستیم. پس بیدار شوید و دست از فکر کردن بردارید تا اعتمادبه‌نفس لازم را در طول مسیر بیابید.

 

مرحلۀ چهارم: تغذیه، خواب و استراحت را جدی بگیرید. مخاطب این حرفم با کسانی است که گاهی از آن‌ طرف بوم افتاده و خودشان را در تلاش و کوشش‌های اضافی خفه می‌کنند.

پهلوون ی خرده واستا و نفس بکش.

چطور: همان‌طور که ربات‌ها هم بالاخره شارژشان تمام می‌شود بلاتشبیه ما نیز به استراحت نیاز داریم. پس دست از سر جملات انگیزی غلط بردار و به مغز و جسمت استراحت بده. این استراحت می‌تواند با خوردن غذایی سالم و یا حتی نوشیدنی‌ای همچون یک استکان چای جبران شود. بماند که خواب کافی و درست نیز تاثیری عجیب و ماورایی بر ذهنتان خواهد داشت. فکر نکنید این بیدارخوابی‌های همیشگی و یکسره شما را به جایی می‌رساند.

رانندگی تو اتوبان آن هم با ماشینی که لاستیکش پنچرشده شبیه به خودکشی محضه!

 

مرحلۀ پنجم: پروندۀ خیلی از مشکلات و تصمیم‌های مربوط به مشکلات را ببندید و یا تکلیفشان را مشخص کنید تا زمان و انرژی‌تان هدر نرود.

چطور: با شکافتن مشکلات مدنظر و تصمیم‌گیری عاقلانه و از روی آگاهی برای آن‌ها. می‌توانید پروندۀ خیلی از رفتارها، عکس‌العمل‌ها، عادت‌ها و حتی آدم‌ها را بررسی و تا مدتی آن‌ها را ببندید و طبق تصمیم‌های گذشته با آن‌ها مواجه شده و واکنش نشان دهید.

 

و درنهایت یادتان نرود که قدرت ارادۀ ما همچون ماهیچه نیازمند تمرین و تکرار است. اگر آن را به تمرین‌هایی بیهوده همچون تصمیم‌گیری برای چطور ست‌کردن لباس‌های هرروزه عادت دهید؛ جایی برای فکر کردن‌ها و تصمیم‌های مهم نخواهد بود. این یعنی ممکن است هرگز از جایی که هستید حتی تکان هم نخورید چه برسد که پیشرفت کنید!

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook

ارسال دیدگاه

یک پاسخ

  1. با پیشنهادهاتون به خصوص پیشنهاد مرحله‌ی پنجم شدیداً موافقم. جمله‌ی آخر یادداشت هم خیلی عالی بود! 👌🍃

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.