نویسندهها چطور رنج میکِشند؟
میتوانی چشمهایت را از حدقه درآوری، ولی خودت هستی، بلی خودت هستـی، که در مــورد دردت تصمیم میگیـــری. ژان پل ساتر/ مردههای بیکفنودفن مدتهاست که پی زندگی این نویسنده و آن نویسنده افتادهام و آنقدر در روزهایشان سرک کشیدهام که بدانم نویسنده بودن سراسر رنج است. سالهای اولی که به مسیر نویسندگی قدم گذاشتم و […]
خستهام، اما این کافیست که در برابر مرگ رویاهایم تسلیم شوم؟
«مارک منسن» در کتاب «عشق کافی نیست» میگوید: فرض کنیم من به شما یک جفت تاس میدهم و میگویم اگر جفت یک بیاورید، دههزار دلار بهتان میدهم؛ اما هربار تاس بیندازید، صد دلار خرج بر میدارد. با این حساب چندبار تاس میاندازید؟ بارها و بارها شده است که خستگی از مسیر آنقدر بر افکارم غالب […]