تخمهخوران بیاینترنت
ساعت به ۹ شب که میرسد خواهرجان درچهارچوب درمیایستد و چند دقیقهای به من زل میزند. منکه درحال تایپکردن چرندیات روزانهام هستم و هیچ صدایی را نمیشونم موجودی را میبینم پنهان شده در سایهها. خواهرجان سرش را جلو میآورد و با ایماواشاره فریاد میکشد که آن لعنتی را از روی گوشهایت بردار.(منظورش هدفون است) هدفون […]
در ستایش موسیقی حماسی
راستش اکثر آنهایی که مرا میشناسند و با علایق و یا خلقوخویم آشنایند خوب میدانند که گوش دادن موسیقی حماسی برای چقدر مهم و ضروری است. اصلا حکم نان شب را برایم دارد لعنتی. باور کنید هرچه بیشتر آنها را در مغزم انباشه میکنم کلهام بیشتر و بیشتر به کار میافتد. آخر آن لامصبهای دوستداشتنی […]
سرنوشت
خودش را از درون سفینه بیرون میاندازد. به سنگهای کجومعوج نیمنگاهی میاندازد و به رنگهای فسفری پاشیده شده به آنها خیره میشود. میبینم که صورتش از پشت محفظه شیشهای عرق کرده و پلکهایش میپرد. نگاهم میکند و فورا به سمت دیگری خیره میشود. دستهایش میلرزد و تنش از لرزش به عقب و جلو کش میآید. […]
ترکهای فروتن دیوار
«باید که بتوانیم از ترکهای دیوار هم بنویسم.» امشب جناب کلانتری تاکید داشتند که برای نوشتن هیچ بهانهای نیاورید. بنویسید و بنویسید. میخواهید از راه آزادنویسی دستبهکار بشوید یا از راه کلنجار رفتن با خودتان. تفاوتی ندارد. هرجور که میتوانید فقط بنویسید. ایستاده، خوابیده، نشسته، افتاده. بنویسید و نگذارید که ترس از ننوشتن تمام روحتان […]
تعهد در نوشتن پوستت را خواهد کند
ساعت اعدادی را نشان میدهد عجیب. اعداد ۱۴:۴۴ ظهر را. ظهری که ابرهای تیرهوتارش آسمان آبیاش را کدر و زمخت کرده است. به کلمات کتاب فکر میکنم. آنهایی که از مسئولیتپذیری و تعهد صحبت میکند. آنهایی که از ساختن امید حرف میزند. چند روزی هست که تقریباً در میان نوساناتی از ناامیدی و امید سر […]
چطور در بیکاری خلاق باشیم؟
نویسنده در کتاب مثل یک هنرمند بدزد میگوید: به خودت زمان بده که حوصلهات سر برود. یک بار از همکارم شنیدم که میگفت: «این یک حقیقت است. انسانهای خلاق به زمان احتیاج دارند، به زمانی که در آن فقط بنشینند و هیچ کاری انجام ندهند. بهگمانم این پاراگراف آنقدر واضح باشد که بتوانی پس از […]
اقتباسی خوش ساخت از استیفن کینگ به نام «دکتر اسلیپ»
دنبالهرو وحشتبرانگیز فیلم درخشش همان که نام «استیفن کینگ» را در توضیحات فیلم «دکتر اسلیپ» میبینم شتابزده به سمت سایتها حمله برده تا فورا آن را دانلود کنم. اما راستش هرچه خاطرات قبلیام از تماشای فیلمهای اقتباسی کینگ را مرور میکنم، لحظات دلچسبی را به یاد نمیآوردم. سکانسهایی که در پس ذهنم از فیلمهای کینگ […]
جدی جدی محدویتها خلاقیت میآورند؟
دارم به آن فکر میکنم که ناهار امروز با من است. و من پیش از رفتن به سراغش باید این یادداشت را به سرانجام برسانم. میخواهم یادداشتی جمعوجور و سادهای باشد. گالری عکسهایم را زیرورو میکنم تا دلم بیاید آن عکسهایی را که آن روز از آسمان ثبت کردم به نمایش بگذارم. اما دلم نمیآید. […]
گاهی هم از ننوشتن بنویسیم…
تقریباً دو روز است که از برنامههای نوشتنم عقب ماندهام و ذهنم خالی از کلمات شدهاست. خالی و بیمعنا. موسیقیها بر ذهنم اثر نمیگذارند و واژگان کتاب بر ذهنم حک نمیشوند. خواندشان به روزنامهای بیهیجان میمانند که پس از زمین گذاشتنشان ابداً چیزی را به یاد نمیآوری. انگار که ذهنت در آن لحظه به هزاران […]