درمیان کتاب‌های بی‌زبان

راستش نمی‌دانم امروز از چه چیزی بنویسم. حتی نمی‌دانم دقیقاً چه چیزهایی در پس ذهنم ته‌نشین شده‌ است که حتی سروکله‌شان در آزادنویسی‌ها هم پیدا نمی‌شود. عوضی‌های نامرد‌. حداقل خودتان را نشان بدهید که بدانم چرا تاریخ هفته و یا حتی روز‌ و شب را هم به طرز احمقانه‌ای فراموش می‌کنم. اصلاً نمی‌دانم که چه […]

نقش تفکر واگرا در خلاقیت

نقش تفکر واگرا در خلاقیت

در بسیاری از موارد افردا خودشان تصمیم می‌گیرند خلاق نباشند. از کتاب خودباوری در خلاقیت این جمله را که با هایلایت صورتی رنگ در این کتاب جذاب آمده است می‌خوانم و آه می‌کشم. نویسنده بالاتر از این هایلایت گفته است: وقتی کودکی خودباوری‌اش در خلاقیت را از دست می‌دهد، تأثیرش می‌تواند بسیار عمیق باشد. در […]

افسانه‌ی سکوت

افسانه‌ی سکوت

می‌توانی صدایش را بشنوی. صدای خُرخُر و نفس‌نفس‌زدن‌هایش را. همچون صدای حیوانی درنده که به دنبال شکار خود نیم‌خیز ایستاده باشد. چیزی در میان تاریکی وول می‌خورد. چیزی شبیه به چشمان قرمزی که حالا به تو زل زده‌است. می‌توانی از پشت مِه غلیظ و هوای سرد و نمناک نفس‌هایش را لمس کنی. نفس‌های زمخت و […]

تلاشی که به تقلا ختم شود…

هرچی بیشتر به دنبال حال خوب بگردی بیشتر حال بدی خواهی داشت. به دنبال چیزی بودن در درجه اول این حقیقت را تجدید خواهد کرد که تو آن چیز را نداری! این را «آلن واتس» فیلسوف معاصری می‌گوید که به قانون تلاش معکوس در زندگی اعتقاد دارد.   اصلا فکر کردی که اگر سمج‌وار به‌دنبال موفقیت […]

رابطۀ دوش‌گرفتن با خلاقیت در نویسندگی

رهایی از بن‌بست نویسندگی

راهکارهایی کم‌خرج برای رهایی از بن‌بست نویسندگی   در طول سالیان دریافته‌ام که هر تغییر آنی منجر به انفجار پر انرژی ذهنی می‌شود. پس اگر توی اتاق باشم و به آن یکی اتاق بروم، به خلاقیتم کمک می‌کند. اگر به خیابان بروم که نورعلی‌نور است. البته اگر بروم بالا و دوشی بگیرم هم بدک نیست […]

هنرمند سایه‌وار

هراسناک‌تر از آن‌ که خودشان هنرمند شوند، اغلب اوقات این اشخاص که حتی آن‌قدر برای خویش ارزش قائل نیستند که دریابند رؤیای هنری را در سر می‌پروانند، به هنرمندان سایه‌وار تبدیل می‌شوند. تجربه نشان می‌دهد که هنرمندان سایه‌وار به شدت درباره خود داوری می‌کنند، و بابت سال‌هایی که برای تحقق رؤیای خویش دست به عمل […]

نمی‌خواهم تا ابد بمیرم

داستان ابدی مرگ

گوش کن. صدایش را می‌شنوی؟ صدایی که از اعماق روح سیاهت فریاد می‌کشد؟ صدایی زمخت و دردناک. صدایی که به سان زخم‌هایست کهنه و موحش. صدایی دلخراش و عجیب. انگار که فریادهای هزارسالۀ تو از پوست عرق‌کرده و چسبانکت بیرون ریخته باشد. این… این داستان مرگ ابدی من است. بله می‌شنوم. این صدا را می‌شنوم. […]