مامان لباسهای خشکشده را دانهبهدانه تا میکند و آنوقت هرکدام را در دستههای مشخصی قرار میدهد. شلوارها روی شلوارها و تیشرتها روی تیشرتها. نفس عمیقی میکشم و میگویم: «اگه تو دوران مدرسه به جای گفتن آفرین دختر با استعدادم ما را دختر پرتلاشم خطاب میکردند وضعیتمون به این اسفناکی الان نبود.» مامان آه میکشد و لحظهای به صفحۀ خاموش تلویزیون زل میزند.
تمام آن روزها را به یاد میآورم و دستآخر درلابهلای خاطراتم آن جمله استادم را مرور میکنم.
«پرتلاش باهوش.»
دوباره تکرارش میکنم. اینبار با صدای بلندتر و اینبار با صدای محکمتر.
میدانی استعداد و هوش همان دو ترکیب ناهمگونیست که میتواند تو را نابود کند. به خوردت میدهند که تو با استعدادی و آنوقت باد در غبغب انداخته و همانکه صفت باهوش را هم تنگش میچسابند دیگر میشوی خدای غرور و خودپرستی. غافل از آنکه تو برای ساختن مسیرت به یادگیری مهارت نیاز داری نه آن استعدادها.
تمام مهارتهای کاری قابل یادگیریاند.
برایان تریسی