این کاراکتر کامل نیست، باهوش و زیرک نیست اما آنقدر دوستداشتنی و خوشقلب است که عاشقش بشوید. آنقدر به خودش و تواناییهای محدودش باور دارد که در منطق نمیگنجد. راستش بارها و بارها عزمم را جزم کردم که این فیلم را ببینم اما آنقدر مقاومت از خودم نشان دادم که تقریباً سالها دیدنش را پشت گوش انداختم.
بله منظورم فیلم فارست گامپ است. فیلمی قدیمی و بهجا مانده از دهه ۹۰ میلادی.
راستش هرچه با داستان همسوتر میشدم و از خودم فاصله میگرفتم آرامشی عجیب در روحم وول میخورد. انگار که مستقیماً به سراغم بیاید و بگوید که دست از تقلا بردار. انگار که بگوید گرهخوردگیهای زندگی آنقدرها هم غیرقابل حل و یا اسفناک نیست. انگار که با خنده یادآور شود که تمام این لحظات فقط و فقط یک بازی مهیج است و تمام.
بله من به شخصیت قوی و محکم فارست حسرت میخوردم. آن شوخطبیعی حاصل از خوشقلبی و آن انرژی تمام ناشدنیاش برایم یک معجزه بود. معجزهای که قصد داشت بگوید از این دید به جهان کوفتیات نگاه کن دختر.
به قول فارست شاید من آنقدر باهوش نباشم اما میدانم عشق چیست.
بهگمانم عشق به زندگی دربوداغان و آدمهایش بود که به فارست اجازه آرامش میداد. پذیرش زندگی با تمام سیاهیها و تلخیهایش و تلاش برای بهتر کردن آن. پذیرش نقصی که تمام جهان را بلعیده و فارست را هم نشانه گرفته بود.
بدونشک سکانس دویدن چندینساله فارست به دور دنیا برای من بینظیر و البته عجیب مینمود. فارست در لحظه زندگی میکرد و این حسرت من بود.
بدون هیچ دلیل مشخصی فقط ادامه میدادم. تقریباً داشتم به سمت اقیانوس میرفتم. و وقتی رسیدم حساب کردم که حالا اگر از آنجا خیلی دور شدم، باید برگردم و دویدن را ادامه بدهم. اگر به اقیانوس دیگری رفتم حساب میکنم و حالا که تا اینجا آمدم همین را مثل قبل برمیگردم و تا آخر ادامه میدهم.فارست گامپ
2 پاسخ
آخ این این فیلم شاهکار بود برای من. دلم خواست دوباره ببینمش.
این پشت گوش انداختن هم چیز عجیبیه، آدم فکر میکنه طوری نیست اما یک جا متوجه میشه سخت در اشتباه بوده.
من همیشه از این پشت گوش انداختنها ضرر دیدم. اما همیشه یک خوبی عجیبی هم داشتن برام. انگار بیشتر آمادگی پذیرش پیدا کردم. خلاصه که من یک دل نه صد دل عاشق داستان این فیلم شدم.