خبرنامه

با عضویت در خبرنامه، شما می‌توانید هرهفته گزارشی از پست‌های سایت و مطالب مهمی که به تازگی نوشته‌ام، دریافت کنید.

جدیدترین مطالب

آرشیو مطالب

دسته بندی

ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم

شرلی جکسون را که می‌شناسید؟ نویسندۀ رمان «تسخیرشدگی عمارت هیل». همان رمانی که شبکۀ نت‌فلیکس سریالی اقتباسی را با همین نام در سال ۲۰۱۸ تقدیممان کرد. داستان‌های شرلی جکسون چنان به طعمِ تلخ ترس آغشته شده است که معمولا به مذاق‌ همه خوش نیامده و حتی کفر خیلی‌ها را هم در می‌آورد. رمان کوتاه ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم از همان‌دست رمان‌های گوتیکی است که ما را به درون هیجانی ناشناخته پرتاب می‌کند. هیجانی که با داستانی دلهره‌آور و البته چاشنی سحر و جادو گره خورده است. این هیجان درست از شروع رمان نمایان می‌شود‌. رمان ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم این‌طور آغاز می‌شود:

اسم من مِری کاترین بِلَکوود است. هجدهسال دارم و با خواهرم کنستانس زندگی میکنم. همیشه به این فکر میکنم که احتمالش خیلی زیاد بوده به صورت گرگینه به دنیا بیایم، چون دو انگشت میانی هر دو دستام به یک اندازه هستند، اما چه میشود کرد، همیشه ناگزیر بودهام به آنچه دارم راضی باشم.

اما صبر کنید. ماجرا چیزی فراتر از تخیلات کودکانۀ مری‌کت است. و این تخیلات در لابه‌لای ماجرای پرتب‌وتاب یواش‌یواش حقیقی شده و دست‌آخر ما را غافل‌گیر می‌‌کند.

ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم-2

شاید رمانِ ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم در نگاه اول زندگی مرفع دوخواهری را نشان دهد که به همراه عموی خود در عمارتی بزرگ به‌سر می‌برند، اما رازی در لابه‌لای خاطرات این خانواده نهفته است. رازی که به آرامی برملا شده و همان‌‌طور آرام رها می‌شود. رازی که به قتل و کشتن خانواده مرتبط است.

 

مرگ با آرسنیک که در جاشکری جاخوش کرده است‌!

پس مردم دهکده همان‌طور که شواهد نشان می‌دهد خواهر بزرگ مری‌کت را مقصر کشتن تمام خانوادۀ بلک‌وود می‌دانند. در حالی که او در دادگاه تبرئه شده و با سرافکندگی به خانه باز می‌‎گردد. هرچند خانه خالی و خانواده‌اش متلاشی شده است. برخلاف آنچه‌ که انتظار می‌رود کنستانس دختری شیرین و البته مهربانیست که از قضا در آشپزی و خانه‌داری نیز بی‌نظیر است. او دائم از عموی صندلی‌نشینش مواظبت کرده و شش دانگ حواسش به خواهر کوچکش است. هرچند نگاه مردمِ دهکده چنان خشمگین و سراسر کینه‌ است که آن‌ها را به حبس در عمارت خودشان وا داشته.

من به شخصه عاشق این شعر دلهره‌آور شدم که در لابه‌لای رمان از زبان کودکان خطاب به بازمانده‌های خانوادۀ بلک‌وود زده می‌شود:

کانی میگه مری‌کت، چایی بیارم برات؟

مِری می‌گه نه!نه! زهر می‌ریزی تو نبات!

کانی می‌گه مِری‌کت، می‌خوای بری بخوابی؟

آره تو قبرستون، وای یه خوابِ حسابی!

در قسمتی از رمان جایی که مری‌کت گمان می‌برد کنترل زندگی کوچکشان از چنگش در رفته و بدبختی‌های جدید را به آمدن پسرعمویشان چارلز ربط می‌دهد، حقایقی برملا می‌شود‌. حقایقی که مری‌کت را عصبانی و او را کفری می‌کند. پس تصمیم به بیرون انداختن چارلز مزاحم گرفته و به تخیلات و اعتقادات سِحر‌گونه‌اش پناه می‌آورد.

(بخشی از فیلم اقتباسی که براساس رمان ساخته‌اند- مِری‌کت را می‌بینم که با سحر و جادو به جان زندگی افتاده)

هرچند به‌طرز ناگهانی آتشی عظیم خانۀ آن‌ها را می‌بلعد و سرپناهشان را نابود می‌کند. بله مری‌کت این آتش‌سوزی را نتیجۀ شکستش در بازپس‌گیری کنترل بر خانه می‌داند. طولی نمی‌کشد که مردمِ بدبین با شروع آتش‌سوزی به سمت عمارتشان هجوم برده و تا می‌توانند به جان خانه می‌افتند. انگار که خشم‌های کُپه شده‌شان را بر سر آن‌ها خالی کنند. مری‌کت و کنستانس از دست آن‌ها فرار کرده و به جنگل می‌گریزند‌.

البته که شرلی جکسون در حساس‌ترین لحظۀ ممکن حقایق را در اوج هیجانات آشکار کرده و روحمان را می‌لرزاند. ‏راستش در نقد و بررسی رمان خوانده بودم که این داستان بازتابی اغراق‌آمیز از زندگی پر دردسر و آشفتۀ شرلی است. درست از آرسنیک داخل ظرف شکر گرفته تا مردم‌گریزی و تنفر مری‌کت از جهان بیرون و آدم‌هایش. ‏اگر از آن دست کتاب‌خوان‌هایی هستید که تعلیق و واکاوی رموز را به رمانی شسته‌ورفته ترجیح می‌دهید خواندن این رمان را از دست ندهید.

درضمن این رمان به مدد سه انتشارات مختلف در ایران ترجمه شده است که لینکش را برایتان گذاشتم.

«ما همیشه قلعه‌نشینان» از نشر چشمه

«ما یک عمر قلعه‌نشین بوده‌ایم» از نشر آگه

و «ما همیشه در قصر زندگی کردیم» از انتشارات کتابسرای تندیس.

 

البته نسخۀ ایبوک این کتاب هم در اپلیکیشن طاقچه عرضه شده است:

 

اتفاقا شب گذشته در طی بازنویسی داستانی کوتاه، واپسین تاثیرات گرفته شده از این رمان را در داستانم ریخته و خدمتتان عرضه کردم. هرچند داستان من کجا و شرلی جکسون عزیز کجا. این داستان را با نام «برکۀ سرخ» تقدیمتان می‌کنم. نوش جان 🙂

 ‏

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook

ارسال دیدگاه

یک پاسخ

  1. راستش من این یادداشت رو از ترس این که مبادا داستان لو بره، کامل نخوندم. اما الساعه رفتم نسخه‌ی الکترونیک‌ش رو از برنامه‌ی طاقچه خریدم. سریالش هم رفت تو لیست دانلود. یوهووو!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.