خبرنامه

با عضویت در خبرنامه، شما می‌توانید هرهفته گزارشی از پست‌های سایت و مطالب مهمی که به تازگی نوشته‌ام، دریافت کنید.

جدیدترین مطالب

آرشیو مطالب

دسته بندی

می‌خواهی در نوشتن داستان خلاق باشی؟ هنرمندانه دزدیدن را یاد بگیر!

می‌خواهی در نوشتن داستان خلاق باشی؟ هنرمندانه دزدیدن را یاد بگیر

گابریل گارسیا مارکز می‌گوید:

وقتی مسخ را خواندم، پیش خودم فکر کردم مگر نویسنده مجاز است که چنین چیزی بنویسد؟ اگر این را می‌دانستم، داستان‌نویسی را خیلی پیش از این شروع کرده بودم.

او در مصاحبه‌ای این مطلب را تشریح می‌کند:

ناگهان متوجه شدم که در ادبیات راه‌های دیگر هم غیر از عقل‌گرایی و فرهنگ‌گرایی که من در دبیرستان تا آن موقع با آن آشنا شده بودم، وجود دارد، با این فکر مثل این بود که خودم را از کمربند عفت رها کنم.[۱]

عجیب است نه؟ حالا تصور کن تو چطور می‌توانی تمام آنچه را که پیش‌تر خوانده‌ای یا شنیده‌ای  بدزدی.

هی هی صبر کم منظور من سرقت ادبی نیست رفیق!

به جملات «آستین کلوئن» در کتاب «مثل یک هنرمند بدزد» دقت کن:

در اینجا منظور از کپی کردن، تمرین کردن است نه دزدی از دیگری. دزدی یعنی کاری که توسط دیگری انجام شده است را به عنوان کار خود معرفی کنی.

 

می‌دانم… می‌دانم همه‌مان بارها و بارها به سراغ کتاب‌هایی رفته‌ایم که از فرط خواندن داستان‌های نابش ذوق‌زده و یا حتی خمشگین شده‌ایم.

اما چه فایده؟ چه کرده‌ایم؟ هوم؟

دست روی دست گذاشته و به ترک‌های دیوار زل زده‌ایم و با گفتن جملۀ این ایده‌ها به لعنت خدا هم نمی‌ارزند ماجرا را ماست‌مالی کرده‌ایم.

اما چرا؟

چون هنوز راه‌وروش دزدیدن را نیاموخته‌ایم.

بعلاوه گمان می‌کنیم که خلاقیت یکباره به کله‌مان خطور می‌کند و ما را بیدار خواهد کرد.

بگذار خیالت را راحت کنم؛ از این خبرها نیست. این تویی که ناچاری آن‌ها را شکار کنی.

یک ایده در نگاه اول آن‌قدر احمقانه و حتی ناپخته هست که تقریباً بلااستفاده به ‌نظر می‌رسد.

اما تو هنوز در همان مرحلۀ نخست این بازی گیر افتاده‌ای. در محلۀ چطور دزدیدن، از کجا دزدیدن و موضوعاتی از این دست.

در ضمن گمان می‌کنی تنها دزدیدن برای خلق یک داستان نو و خلاقانه کفایت می‌کند؟ هوم؟

 

 کلوئن نویسندۀ کتاب «مثل یک هنرمند بدزد» معتقد است:

یک نقطه ضعف شگف‌انگیز بشر، ناتوانی او در خلق یک کپی بی‌نقص است. مسیر و هدف ما زمانی مشخص می‌شود که از کپی کردن قهرمانان ناتوان باشیم و در واقع کار شخصی ما در همین لحظه جان می‌گیرد. این روند شکل‌گیری رشد ماست.

 

تعجب خواهی کرد اگر بگویم «هاروکی موراکامی» دوست‌داشتنی نیز از مهارت هنرمندانه دزدیدن استفاده کرده و داستان «مسخ» «فرانتس کافکا» را به سبک‌وسیاق خودش بازنویسی کرده است.

 

می‌توانی در این یادداشت نگاه متفاوت «فرانتس کافکا» در داستان «مسخ» و داستان «سامسای عاشق» از «هاروکی موراکامی» را واکاوی کنی.

مسخ در مقابل مسخ

 

هومممم ماجرا دارد بیخ پیدا می‌کند. اصلاً خود فرانتس کافکا طرح اولیۀ مسخ را از کدام جهنمی آورده؟

 

داستایوسکی در رمان «یادداشت‌های زیرزمینی» می‌نویسد:

«تنها اگر می‌توانستم همچون حشره‌ای باشم.»

 

فرانتس کافکا، همین درونمایه را می‌گیرد و با عمل داستانی به آن عینیت می‌دهد و رمان کوتاه «مسخ» را می‌آفریند. شخصیت داستان، «گره‌گوار سامسا»، صبح که از خواب آشفته‌ای بیدار می‌شود، خود را به شکل حشرۀ بزرگی می‌بیند.

 

تو را نمی‌دانم اما من به شخصه آن‌قدر از خواندن چنین داستان‌ها و قصه‌هایی به حسادت می‌افتم که هیچ‌چیزی جز خلق کردن جلودارم نخواهد بود. انگار که فرصت‌هایی نایابی را از دست داده باشم.

پس بیا و هنرمندانه بدزد. کی به کی است؟ مهم نگاه تو و حرف تازۀ توست که به داستانت رنگ‌وبویی منحصربه‌فرد می‌بخشد.

 

برایم بنویس تا به الان از چه کتاب‌هایی دزدی کرده‌ای؟ بنویس که کدام داستان‌ها در لیست سیاه تو قرار دارد؟ هوم؟

از خودم شروع کنم؟ من؟ تا دلت بخواهد از داستان‌های هدایت و آلن پو دزدی کرده‌ام.

 

یادداشت‌های مرتبط: مسخ در مقابل مسخ

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook

ارسال دیدگاه

3 پاسخ

  1. داستان زیاد ننوشته ام، در متن هایی که بی شباهت به داستان نیست (صحنه های آزاد، گفت و گو از این قبیل چیز ها)
    از ادبیات و نحوه حرف زدن شخصیت های داستان های تالکین زیاد تقلید کرده ام.
    آن حرف زدن های قلمبه که انگار از کف خیابان های والینور آمده است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.