خبرنامه

با عضویت در خبرنامه، شما می‌توانید هرهفته گزارشی از پست‌های سایت و مطالب مهمی که به تازگی نوشته‌ام، دریافت کنید.

جدیدترین مطالب

آرشیو مطالب

دسته بندی

چطور برای نوشتن یک داستان ایده پیدا کنیم؟

گاهی پیدا کردن ایدۀ داستانی آن‌قدر دردآور و حتی غیرممکن می‌شود که اصلا ما را از نوشتن داستان‌ها منصرف می‌کند. گاهی هم درنظرمان شبیه به عذابیست دائمی که یک‌باره برسرمان نازل شده تا جانمان را بگیرد ذره‌ذرۀ وجودمان را تحلیل ببرد. به دنبال داستانی عجیب می‌گردیم با محتوایی ماورایی که زمین و زمان را برهم بریزد و اسم ما را بر سرزبان‌ها بیندازرد. از ما همینگوی‌ و یا داستایفسکی بسازد.

آفتاب نزده پشت سیستم می‌نشینم و در حالی که بخار برخواسته از چای را با چشم دنبال می‌کنیم به دنبال داستان محشرمان می‌گردیم. آن‌ هم کجا؟ در صفحۀ خالی ورد و سکوت صبح. انگار که یک‌باره از ناکجا به کله‌مان خطور کند و بعد سرمست نوشتن را آغاز کنیم. نه خیر؛ از این خبرها نیست. زهی خیال باطل. پیدا کردن ایدۀ داستانی ناب به خلاقیت نیاز دارد و خلاقیت به سبک‌وسیاق زندگی خلاقانه.

اصلا بگذارید جمله‌ای از کتاب «خودباوری در خلاقیت» را برایتان بگویم:

در بسیاری موارد افراد خودشان تصمیم می‌گیرند که خلاق نباشند.

خب حالا برایتان روشن شد که مشکل از کجا آب می‌خورد؟

ما تمام شانس‌هایمان را برای خلاق بودن نابود کرده‌ایم. آن‌ هم احمقانه و مصررانه. چطور؟ با چسبیدن به کلیشه‌ها، با تغذیۀ نامناسب ذهنی، با دنبال کردن اخبار درب و داغان و رها کردن خودمان در جریان کسل‌کنندۀ زندگی و حتی با عدم شناخت خودمان.

ما آن‌قدر پرت افتاده‌ایم که حتی دست از تقلید کردن برداشته‌ایم. یادمان رفته که نوشتن داستان نیازمند تقلید است و کلیشه‌نویسی در ابتدای راه.

اصلا همان ‌طور که آندره ژید می‌گوید:

هرچیز که نیاز به گفتن داشت، تا الان گفته شده است. ولی از آنجا که هیچ کسی گوش نمی‌دهد، باید دوباره و دوباره گفته شود.

می‌بینید؟ همه‌مان نیاز به تقلید داریم. تقلید از داستان‌ها. از شیوۀ گفتاری نویسنده. از افعالی که به‌کار می‌برد. از لحن او و صدایش در لابه‌لای کلمات. به رونویسی و تغییر در بخش‌هایی از داستان.

همان‌طور که کتاب مثل یک هنرمند بدزد ما را به دزدی از دیگر هنرمندان دعوت می‌کند.

البته که منظورش دزدیدن تمام و کمال و ثبت آن به نام خود نیست. منظورش تقلید برای تمرین است. تمرین‌هایی که آرام‌آرام ما را برای نوشتن داستانی خلاقانه آماده کنه.

از واژۀ «نو» استفاده نخواهم کرد چراکه معتقدم هیچ نویی وجود نخواهد داشت مگر سبک و سیاقی که شما خلق خواهید کرد.

چطور خلاقانه زندگی کنیم؟

  • مثل یک آدمیزاد معمولی. همه‌چیز را زیر سول ببرید و بگذارید مغزتان چندین راه را ببیند به جای یک راه تکراری.

  • به مغزتان خوراک خوب بدهید. در مقابلش کباب کوبیده بگذارید با نان سنگک و ریحان تازه. پیاز و دوغ خنک هم باشد که چه بهتر. بروید سراغ کتاب‌های نامی و مشهور. یک لیست بلندبالا از آن‌ها بیابید و برای خودتان پرینت بگیرید. بعد کم‌کم کتاب‌ها را بخوانید و آن‌ها در ذهنتان پرورش بدهید.

یادتان باشد هرچه که به خورد مغزتان بدهید همان را به وقت نوشتن تحویل خواهید گرفت.

این هم یک لینک از این لیست که خودم هم آن را پرینت گرفته‌ام:

[صد کتابی که پیش از مرگ باید خواند]

  • در ساعاتی از روز بیکار بمانید و خودتان را به نفهمی بزنید. راحت و آرام. هیچ‌کاری نکنید. حتی سراغ آن موبایل لعنتی هم نروید.

[می‌توانید چطور در بیکاری خلاق باشیم را از اینجا بخوانید]

  • دائم به موسیقی بی‌کلام بخصوص کلاسیک گوش بدهید. بی‌کلام‌ها معمولا آن‌قدر بر ذهنمان اثر می‌گذارند که ذهنمان را به چالش بکشند.

[دربارۀ چطور از موسیقی لذت ببریم اینجا بخوانید]

  • ناشدنی‌ها را باهم ترکیب کنید. داستان‌های ناشدنی، عجیب اما خلاقانه‌تر. البته به شرط آنکه نتیجه داستانتان را به فنا ندهد و شسته‌ورفته از کار در بیاید.

  • ضعف‌های داستان‌های محبوبتان را بازبینی کنید. پس از آنکه آن‌ها را خواندید و حتی رونویسی کردید، برای بهتر شدنش تلاش کنید. این‌بار شما برای آن تلاش کنید.

  • خودتان را به خواندن کتاب‌های خودیاری عادت بدهید. آن‌قدر که درکنار هر رمان و داستان حداقل یک کتاب خودشناسی و خودیاری داشته باشید.

  • بگذارید داستان‎هایتان تصویر داشته باشند. تصاویری زنده و قابل لمس. در بیان جزئیات زیاده‌گو باشید و دقیق. هرچه دقیق‌تر باشند قابل‌لمس‌تر می‌شوند.

  • یک دفترچۀ مخصوص ایده در جیب لباستان باشد که فورا آن را یادداشت کنید. در هرکجا که هستید. حتی اگر در مترو ایستاده‌اید و مسافر بغل‌دستی آرنجش را مرتب به دهانتان می‌کوباند. نه منظور من استفاده از موبایل نیست. منظور من یک دفترچه کوچک و ساده است که کاغذی باشد و قابل لمس.

  • از داستان‌های محبوبتان جمله کِش بروید. (برای تمرین)

  • بعد از خواندن کتاب و یا دیدن هر فیلم و سریال پیش از آنکه از حال و هوایش بیرون بیفتید درباره‌اش بنویسید. چه نقد باشد و چه یادداشت. بگذارید یواش یواش ذهنتان منتقد بار بیاید. معلوم است که برای نوشتن نقد نیاز به خواندن نقد دارید. من برای خواندن نقدهای متوسط و تا حدودی خوب فیلم سایت زومجی را پیشنهاد می‌کنم. و برای نقد و بررسی کتاب در ابتدای کار سایت کافه بوک را.

  • خودتان را به جای کاراکترها بگذارید و بگذارید با چشمان او جهان را ببینید. آن‌وقت سعی کنید داستانی خلاقانه بنویسید.

  • از نوشتن دل‌نوشته و خاطره به جای داستان بپرهیزد. آن‌ها برای فی‌البداهه‌نویسی خوب‌اند نه داستان پدر و مادردار.

  • مدام از خودتان بپرسید که اگر این‌طور می‌شد چی؟ و آن‌وقت آن اگرها را شما بنویسید.

  • برخلاف خواستۀ مخاطبان پیش بروید. اگر می‌خواهید خلاقیت داشته باشد زاویۀ دیدتان را به جریان داستان تغییر دهید.

  • برای پیدا کردن اسم داستانتان عرق بریزید. می‌توانید برای پیدا کردنشان از این لینک کمک بگیرید. 

[چطور برای داستان‌های ترسناک خودمان اسم انتخاب کنیم؟]

  • تمام جهان را هزاران هزار ایده بدانید که در هر لحظه قراره بر سرتان آوار شوند. پس آن دفترچۀ جیبی‌تان را فراموش نکنید تا از پیدا کردن ایدۀ داستانی عقب نمانید.

و همان طور که جاناتان لِتِم (نویسندۀ آمریکایی) می‌گوید، یادتان باشد:

وقتی مردم به چیزی جدید یا نوآورانه می‌گویند، نُه مورد از ده مورد به این دلیل است که منبع اصلی و ریشه‌ای که باعث به‌وجود آمدن آن شده را نمی‌شناسند.

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook

ارسال دیدگاه

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.