راستش شروع باشکوه انیمۀ کسلوانیا همان چیزی بود که از یک گوتیک خونآشاممحور انتظار داشتم. همان ترس و وحشت، همان چاشنی داستانهای رمنس، همان مکانهای تیرهوتار و بالاخره همان قلعۀ موحش و سیاه دراکولا. اما به محض آنکه با ابهت دراکولا روبهرو شدم لبخندی پهن تا بناگوش زدم و با خیال آسوده به تماشای این انیمه نشستم. میدانستم که دراکولا و شخصیت بخصوصش به دلم نشسته است.
برخلاف دراکولای برام استوکر این ومپایر نامیرا نه آنقدر پیر و مخوف است و نه چندشناک و آمادۀ حمله. در قلعۀ سیاه و نمور دراکولا تا دلتان بخواهد کتاب یافت میشود و ابزارآلات جادویی. او شیفتۀ دانشی است که سالها از یاد رفته و یا حتی عدهای آن را ممنوعه میپنداشتند. میپرسید توسط چه کسی؟ بدون شک توسط آدمهایی که دانش را جادویی برای مقابله با خدا میدانستند. (آدمهای کلهخر) خودتان را به کوچۀ علی چپ نزنید. منظورم همان کشیشها و آدمهای خرافاتی قرونوسطایی است.
بله دراکولای خوش هیکل و بلندقامت ما مردی است حکیم و البته جادوگری توانمند. هرچند آشناسیاش با لیزا او را به سمتوسوی انسانیت کشانده و خواستار دوستی با انسانها شده است. بله بدونشک این قصۀ تا اینجا تکراری خواهد بود و یا حتی حوصلهسربر. اما صبر داشته باشید و بگذارید جلوتر برویم. اگر نام انیمه کسلوانیا را در گوگل جستوجو کنید متوجه خواهید شد که این انیمه، اقتباسی از بازی ویدیویی در سال ۱۹۸۶ میباشد. بازیای که اولین بار توسط شرکت کونامی در ژاپن ساخته و منتشر شده است.
اما من به عنوان نویسندۀ ژانر وحشت قصد دارم تا با نگاهی موشکافانه در داستانپردازی به سراغ انیمۀ کسلوانیا بروم. و با بیان دلایل مبرهن آن را شیرینتر و البته حرفهایتر جلوه بدهم. پس اگر کشتهومُردۀ دیدن دراکولا و خونآشامهای چندشناک هستید این انیمه را از دست ندهید.
مطلب مرتبط: [ژانر وحشت در ادبیات] – [آشنایی با ادبیات گوتیک]
دلیل اول
انیمه از همان آغاز تکلیف خودش را با مخاطبها مشخص میکند. این انیمه گوتیک یک انیمۀ تمام عیار دراکولایست که برای طرفداران این سبکوسیاق به سان دیدن خدای خدایان است.
انیمه به تمام عناصر سازندۀ ژانر خود پایبند بوده و به خوبی آنها حفظ کرده است. از وجود کلیسا در مقابل دراکولا و خونآشامها گرفته تا قدرتهای ماورایی و البته چاشنی تدابیر این موجودات جهنمی برای نابودی انسانها.
به گمانم این انیمه خود کلاس درسی باشد برای شناخت دنیای دراکولامحور و البته چگونه خلق کردن آنها و آوردنشان بر روی کاغذ.
البته که توصیه میکنم اما همان اول به سراغ شکارچی بودن نروید که در بد مخمصهای گیر خواهید کرد. بگذارید کمی از آشناییتان با دنیای خونآشامها بگذرد بعد شمشیرتان را بردارید و بدوید دنبالشان و دستآخر «من قهرمانم» را فریاد بکشید. هرچند تجربه ثابت کرده که اکثر طرفداران این ژانر تمایلی به تبدیل شدن به یک خونآشام نامیرا را دارند تا کشتن آنها را. عجب! اشکالی ندارد تا دلتان بخواهد حق انتخاب دارید. اینجا دنیای تخیل است و هیجان.
دلیل دوم
برخلاف تمام تصورات ما از دنیای دراکولامحور و کلیشههای پیشین در اینجا ما با دراکولایی مواجه خواهیم بود مملو از دانش و البته احساسات. کسی که برخلاف دراکولای برام استوکر نه تنها موجودی موحش نیست بلکه عاشق شدن را یاد گرفته و حتی عشقی انسانی را برای خود برمیگزیند. به طوری که با تمام زندگی نامیرایش را فدای آن عشق میکند و با کشتهشدن لیزا به همان کینۀ گذشتهاش از انسانها باز میگردد.
بله بدون شک من از این خصوصیت پرابهت دراکولا خوشم آمده و اصلا خواستار صحبت با او شدم. شاید به سرم زد که برای نوشتن داستانی نو او را به خانهام دعوت کردم. هوممم. گفتوگویی هیجانانگیزی خواهد بود. به گمانم اگر همسرش لیزا و پسرش آلوکارد را هم دعوت کنم بد نباشد. یک شام خانوادگی که میزبان بختبرگشتهاش هم خودم هستم.
دلیل سوم
دراکولا با ورود به دنیای آشفتۀ انسانی سعی در اصلاح خود داشته و حتی خودش را از کُشتن آدمیان منع میکند. هرچند ما با گذشتۀ این موجود اهریمنی آشنا بوده و حتی میدانیم که چطور ممکن است شبها به جانمان بیفتد تا خونمان را سربکشد. اما دراکولا اینبار قصد دارد تا مهربانی و عشق را در قلب خاموشش جای بدهد و مسیر متفاوتی را برگزیند.
هوممم جناب دراکولا پیشرفت خوبی است. ادامه بده، بگذار آن خرافات پیشین ما آدمیان کلهخر از ذهنمان پاک شود. بگذار با چهرهای نو به تماشایت بنشینیم.
دلیل چهارم
جابهجایی کلیشهها همان نقطه عطفیست که این انیمه را نجات داده است. ما دراکولایی مهربان داریم و البته فیلسوف. و در مقابل آدمیانی کینهای و خرافاتی که چشمبسته دراکولا و تمام خونآشامها را شیطانی پلید میدانند و بس (فیلسوف بودن را در دلیل سوم ذکر نکردم؟ حالا بیانش کردم). انسانها برای اثبات این ادعای دیرینۀ خود از هیچ تلاشی دست نخواهند کشید. حتی اگر ناچار باشند که به همنوعان خود دربارۀ حقایق دراکولا دروغ بگویند و آنها را فریب بدهند. وجود دراکولا و ترس و وحشت آن برای آدمیان نقشی مهم و البته سودمند دارد که گویی جوابگو نیز خواهد بود. هرچند دراکولا و همسر انسانیاش تنها قربانیانی هستند که در میدان انسانها و شیاطین تنها افتادهاند.
باور کنید دوست داشتم به عنوان خدای مکانیکی (اصطلاحی در نویسندگی) به جان داستان بیفتم. خودم را آن وسط بیندازم و چند کشیدۀ آبدار به این آدمیان زباننفهمِ ازخدابیخبر بزنم که بفهمند نباید همه را یک جور ببیند. اصلا بگویم که سرتان به کار خودتان باشد. آخر نمیتوانید بدون فضولی در زندگی شیاطین نان دربیاورید؟
دلیل پنجم
رنج و غم در این انیمه ملموس و البته قابل لمس است. درد و رنجهایی که به شکلوشمایل این انیمه رنگوبویی حقیقی بخشیده و بیشتر ما را به زندگی روزمرهمان نزدیک میکند. ما در این انیمه با تراژدیهای بیشمار و البته زندگی اندوهباری مواجه هستیم نه یک زندگی حماسهمحور شستهورفته.
خیانت، دروغ، سردرگمی، مرگ، تنهایی، عدم آزادی و البته دنیای سراسر سیاه همان عناصر آشناسیت که طعم گندشان را خوبی در دنیای خودمان چشیدهایم.
دلیل ششم
تعلیق در جایجای این انیمه پرسه میزند. روایت اصلی یعنی رویارویی خیروشر چنان درهم گره خوردهاست که گاهی حتی نمیتوان درست و غلط را از یکدیگر تشخیص داد. این همان بخشی از تعلیق است که حالا به کمک روایت آمده تا هرلحظه ما را غافلگیر کند.
من خودم گاهی از شدت هیجان دستهایم را مشت میکردم و بر میز میکوباندم. اخمهایم در هم میرفت و از شدت هیجان دندانهایم را بر روی هم میساییدم. مدام سوال «آخر چرا؟» در ذهنم پرسه میزد. از همان دست چراهایی که در زندگی هزاران فریاد میزنم و دستآخر بدون گرفتن جوابی راهم را میکشم و میروم پی کارم.
دلیل هفتم
کاترین آن جونز در کتاب راه داستان در رابطه با شخصیتپردازی میگوید:
«شخصیت، قلب و هستۀ مرکزی هر داستانی است.»
در این انیمه اکثر آدمها و هیولاها کاراکترهای سیاه و سفیدی نیستند. بدونشک در حوزۀ داستاننویسی بارها اصلاح کاراکترهای سیاه و سفید را شنیدهاید. و خوب میدانید که جز موارد بخصوص و نادر حضور کاراکترهای سیاه و سفید چطور به اصالت داستان لطمه خواهد زد. اصلا تصورتان را از آن پروتاگونیست (قهرمان مثبت) و آنتاگونیست (دشمن قهرمان-شخصیت منفی) دور بریزید. اینجا همهچیز درهم برهم است نه دنیای خطکشیشدۀ برام استوکر و امثال آن.
بله انیمۀ کسلوانیا با وجود ماهیتی تکراری چنان از روی این چالۀ پرش زده است که حتی ما را شگفتزده خواهد کرد. ما در این انیمه نه شیاطین همیشه بد و دیو صفت را داریم و نه انسانهای کاملا پاک و دوستداشتنی. فقط کافیست نیمنگاهی به آلوکارد پسر نیمه انسان دراکولا و همسرش و انسانهای اطراف آنها بیندازید. حتی همان ترور و سایفا دوستداشتنیمان که قصد دارند انسانیت را به جهان بازگردانند مملو از خطا و اشتباه نیستند. یا اصلا فصل سوم را بهیاد بیاورید؛ همان سکانس دلخراشی که انسانها قلب انسانی آلکارد را نادیده گرفته و او را به بند میکشند درحالی که نقابی بشر دوستدانه به چهره دارند.
خدا لعنتشان کند که کفر مرا هم درآوردند. اما صبر کنید. در حین تماشای این انیمه به چیزی خطیر دست یافتم. راستش نمیدانم دراکولا از دست من عصبانی خواهد شد یا نه اما در کثری از ثانیه جملۀ «خونآشامها جز این سزاوارشان نیست» فکر کردم. هی هی جناب دراکولا صبر کن. پیش از آنکه به سمت گردن بینوایم حملهور شوی و مرا تکهای از خودت کنی گوش کن. این فقط یک فکر پوچ بود که براساس کلیشههای ذهنی و خرافات گذشته در ذهنم کاشته شده است.
بله من سالها سودای شکارچی بودم را در سر میپروراندم در حالی که با تکهتکه کردن خونآشامها مشکل داشتم. عجب تناقضی. گاهی به آن فکر میکردم که اگر جدیجدی آنها آنقدر هم چندشناک نباشند چه؟ نمیگویم همهشان چون محال است اما اگر میشد با آنها به صلح رسید و حضورشان را همانطور پذیرفت چه؟ هوم؟ زهی خیال باطل. هیچکسی دوست ندارد به پیشنۀ خانوادگیاش پشت کند. نه من به عنوان یک شکارچی نه خونآشامها به عنوان شیاطین. و این از سرگرفتن راه گذشتان همان شروع دوبارۀ جنگ است. جنگی میان انسانها و خونآشامها.
هرچند من همیشه شیفتۀ آن کاراکترهای فداکاری بودم که بر میراث خانوادگیشان پشت میکنند تا زندگیهای بیشتری را نجات بدهند. در این انیمه لیزا و دراکولا اولین فداکاران این ماجرایند هرچند یک دست هرگز صدا نخواهد داشت. حیف که دوباره خونها خواهد ریخت و ترس بیشماری به جهان القا خواهد شد.
دلیل هشتم
حضور کاراکترهای پویا و البته منحصربهفرد که هرکدام داستان زندگی خود و البته پیشنۀ پر از فلاکتی داشتهاند. کاراکترها مانند هزاران آدم حقیقی دیگر گاهی خسته میشوند و گاهی اشتباهی به مسیرهای پرت میافتند. گاهی هم مهربان میشوند و با خنده و یا شوخیای کوچک از دل ما در میآورند. در این انیمه قرار نیست تعریفی واحد از خیر و شر داشته باشیم. اصلاً قرار است سوالهای بیشماری در ذهنتان شکل بدهد که تماماً با تصورات پیشینهتان از دنیای خونآشاممحور آنتاگونیست متفاوت باشد. به همین دلیل است که تاکید دارم این انیمه مختص بزرگسالان است نه کودکان. اینجا ما با ماهیت حقیقی جهان مواجه خواهیم شد نه آن دنیای خطکشیشدۀ کودکی و اسطورهای محور.
بله با تمام این دلایل انیمۀ کسلوانیا اشکالات خود و ضعفهایی فاحشی دارد که خب حسابی کفرمان را در هم میآورد. اما آنقدر ماهرانه حرفهایش را بیان کرده که به ما اجازۀ برداشتی آزاد را بدهد. همچون داستانی مکتوب و یا حتی فیلم هولناک هالیوودی که مستقل از رقبای خودش پیش رفته و سپس به اوج رسیده است.