داستان سریال فرانسوی بازگشتگان از همان دست داستانهایی است که خلاقیت از درودیوارش بیرون ریخته و حسابی ما را سرگرم و درنهایت هیجانزده خواهد کرد. این سریال در دو فصل عرضه شده که محصول سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ فرانسه میباشد.
این سریال وهمآلود آنقدر پرکشش و البته دقیق است که میتواند نقطهی مقابلی برای سریالهای زامبیمحور باشد. هرچه در سریالهای کشتوکشتاری زامبیمحور با خون و خونریزیهای بیدلیل و تا حدودی افراطی مواجه میشویم، در بازگشتگان با عکسالعملها و تنشهای کاراکترها مواجه خواهیم شد. با من همراه باشید تا از خلاقیتها و داستان هیجانانگیز این سریال فرانسوی برایتان بگویم.
روایت این سریال وهمآلود
داستان از آنجایی آغاز میشود که اتفاقی عجیب و ناممکن در یکی از شهرهای کوچک و کوهستانی فرانسه رخ میدهد. اتفاقی که به بازگشت مردگان پس از سالها گره خورده است. مردگانی که درست همان شکل و شمایل زندهها را داشته و هیچ تفاوتی با آنها نخواهند داشت. اما به محض ورودشان به چرخۀ زندگی دچار کشمکشهای عاطفی شده و بهکلی نظم جهان را برهم میزنند.
آغازگر این رستاخیز کاراکتر کِمیل دختری نوجوانی است که پس از واژگونی اتوبوس مدرسه یکباره از ته دره بلند شده و به زندگی باز میگردد. کِمیلِ سرگردان هیچ چیزی را به خاطر نمیآورد و جز چند خاطرۀ کوتاه از اردوی مدرسه و اتوبوس، بهکلی از مردنش ناآگاه است.
او راه خانه را پیش گرفته و پس از طی کردن جاده سرد و مهآلود به خانه میرسد. درحالی که ۴ سال از مرگش گذشته و غم خانوادهاش را از پا درآورده است او خونسردانه با مادر وحشتکردهاش دیدار کرده و به اتاقش باز میگردد. هرچند خواهر دوقلویش به دختری لجباز و عصبی بدل شده و پدرش خانه را ترک کرده است.
بازگشتگان به داستان بازگشت کِمیل محدود نمیشود و کمکم مردگان بیشتری را به نمایش میگذارد که سر از گور برداشتهاند. مردگان بیخبر از مرگ خود به سمت خانههایشان رفته در حالی که از سمت نزدیکانشان پسزده میشوند. آنها نه راه رفت دارند و نه راه برگشت.
خلاقیتی نو؛ داستانی نو
این سریال از آن جهت به دلوجان من نشست که با نگاهی نو و البته موشکافانهای به ماجرای مردگان و رستاخیزشان پرداخته است. نگاهی که در کمتر سریالهای مشابهاش میبینیم و یا حتی لمسشان میکنیم. با آنکه وقایع داستانِ سریال ناممکن تلقی میشود اما چنان به خرد فضای داستانی رفته است که کمکم برایمان باورپذیر و حتی هولناک بهنظر میرسد.
در روایت داستانی آن نه از صحنههای چندشناک خونآلود خبری است و نه دلورودهای بیرون ریخته که جذابیت بصریاش را دوچندان کند. در عوض بر روی کاراکترسازی و عکسالعملهای آنها با اتفاقهای محال پیشرو تمرکز شده است. بر روی فضاسازیها و حتی افسانهسازیهای درون داستانی.
کارگردان تمام آن جزئیات را به درون دیگی بزرگ ریخته و به آرامی هم زده است تا حسابی جا بیفتد و خوشطعم بشود. در این مابین فیلمنامهنویس هم هرازگاهی با استفاده از چاشنی تخیل و یا معماهای پیچدرپیچ تعلیقهایی خلق کردهاست دقیق و البته هیجانی. هرچند فیلمنامهنویس نیز به سراغ کلیشهها رفته و گاهی هم آنها را نشانه میگیرد. اما آنقدر ماهرانه آنها را پس میزند و خلافشان را ثابت میکند که همگیمان را قافلگیر خواهد کرد.
معناسازی در لابهلای ناممکنها
بهگمان من اوج شکوه و زیبایی سریال بازگشتگان همان جایی است که ما را با معنای بنیادی و البته خطیری مواجه خواهد کرد. سریال آرامآرام به ما گوشزد میکند که مردگان نه خوستار آزار رساندن هستند و اصلاً نه هولناک اند و حتی خطرناک.
هرچند انسانها آنها را پس زده و حتی به جنگی بزرگ دعوتشان میکنند. باآنکه جهانِ داستانی سریال تلاشی تمامناشدنی برای برقراری تعادل دارد. تعادلی که به زندگی همزمان مردگان و زندگان درکنار یکدیگر ختم میشود. در این مسیر نه کسی مقصر است و نه کسی خطاکار. همگی برای زنده ماندن تلاش میکنند در حالی که به نظر میرسد مردگان بیشتر از زندهها آراماند و محتاط.
البته که اگر مردگان درکنار یکدیگر نباشند آرامآرام تغییر هویت داده و به سمت خلقوخویی وحشیانه کشیده میشوند. رگههای سرخی در تنشان نمایان شده و طعمی وصفناشدنی برای به دندانگرفتن گوشت و پوست زندها پیدا خواهند کرد.
هرچند تنها در یک سکانس دراماتیک است که با چنین صحنۀ دلخراشی روبهرو خواهیم شد. صحنهای که در راستای جوابهایمان و تکمیل کردن این پازل معماگونه نوشته شده است. تکهای از پازل که به ما یادآور میشود جهان هرچه هم که ناممکن بهنظر برسد به تعادل نیاز دارد. تعادلی که در زندگی تفکیکشده از هم مردگان و زندهها معنا مییابد.
فیلمهای مشابه: «دکتر اسلیپ» – «من به پایان دادن اوضاع فکر میکنم»
2 پاسخ
این سریال ارزش هزاربار دیدن داره شک نکنید،آگه تو این سبک سریال دوست دارید
سپاس از شما. دقیقاً