به یاد دارم که رمان کم حجم «مغازهی خودکشی» از «ژان تولی» را به توصیهی یکی از دوستان کتاب دوستم در دوران دانشجویی خریدم و همان شب یک نفسه خواندمش. کتابی عجیبوغریب همراه با اسمی عجیبتر که در نگاه اول حسابی مرا جذب خودش کرده بود. هرچند میدانستم این اسم قرار است مرا به دنیایی سراسر سیاه ببرد که شاید حتی در دنیای واقعی هم تجربهاش نکرده بودم. اسم کتاب فریاد میزد که این یکی از هزاران نمونه ادبیات کمدی سیاه معرکه خواهد بود.
«ژان تولی» این نویسنده و فیلمنامهنویس خلاق فرانسوی رمان مغازهی خودکشی را در سال ۲۰۰۶ منتشر کرد. درست سال ۲۰۱۲ بود که خلاقان انیمیشنساز محتوای این رمان را در قالب انیمیشن ریخته و انیمیشنی با همین نام تحویل طرفداران این ژانر دادند. انیمیشنی که از درودیوارش سیاهی و درد میبارید اما طنزی ناب و البته شیرین هم داشت. با من همراه باش تا برایت از روایت کمدی سیاه این کتاب بگویم.
[خرید کتاب الکترونیک مغازهی خودکشی]
[همچنین میتوانید نسخهی صوتی آن را از فیدیبو خریداری کنید]
تصویری از انیمیشن فرانسوی le magasin des suicidés
نگاه مختصری به ادبیات کمدی سیاه:
اما پیش از آنکه به واکاوی محتوایی این رمان خوش طعم بپردازم بد نیست که باهم نگاهی اجمالی به ادبیات کمدی سیاه داشته باشیم.
این واژه را اولینبار «آندره برتون»، رماننویس و نظریهپرداز سورئالیست فرانسوی، در کتابی با عنوان «گلچین طنزهای سیاه ادبی» زیرشاخهای از کمدی و طنز دانست. آنچه که برتون در این کتاب برای خصوصیات ادبیات کمدی سیاه در نظر گرفته پرداختن به جنبههای تاریک زندگی، بخصوص مرگ، با زبانی طنزگونه است.
البته که دیگر مسائلی همچون خشونت، تجاوز و دیگر مسائل تابو و خارج از عرف جامعه درونمایههای کلی ادبیات کمدی سیاه میباشد. درست برخلاف آنچه که در طنز عادی نویسنده سعی دارد تا مسائل را با چاشنی شوخی برایمان به تصویر بکشد، در کمدی سیاه نویسنده مسائل خارج از عرف را به باد تمسخر میگیرد.
شاید در نگاه اول درونمایهی مغازهی خودکشی یک شوخی بیمزه با مسائل بنیادین زندگی باشد اما هرچه در داستان دقیقتر میشویم متوجه دردهای خفتهی پشت ماجرا خواهیم شد.
آخر تصور کن کدام بنیبشری دکانی با نام مغازهی خودکشی باز میکند و انواع و اقسام آلات خودکشی از سَم گرفته تا انواع شمشیر و طنابدار را برای فروش میگذارد؟ میپرسی چه کسی؟ معلوم است آن دسته از آدمهایی که مرگ را به زندگی ترجیح میدهند. آنهایی که دیگر جهانشان را فقط و فقط در لحظهی مرگی باشکوه معنا میکنند. درست در لحظهی مُردن نه در مسیر یادبودش. تفاوتی عجیبیست نه؟ بله و این دقیقاً همان نقطه تمایز بیان در ادبیات کمدی سیاه با دیگر زیرژانرهاست.
داستانی غیرمتعارف با روایتی سیاه
به شروع این داستان توجه داشته باش:
نور آفتاب اصلاً درون این مغازهی کوچک رخنه نکرده بود. تنها پنجرهی مغازه، سمت چپِ درِ ورودی، با کاغذ و مقوا پوشیده شده و یک لوح اعلان هم روی دستگیرهی در آویزان بود.
بله داستان درست برخلاف آنچه که تصورش را داشته باشی آغاز میشود. درست از یک مغازهی سیاه و کدر که حتی ذرهای نور هم در آن حضور ندارد. در حقیقت از درودیوارهای این جهان جهنمی مرگ فرو میریزد. صاحبان این مغازه خانوادهی ۵ نفری «تواچ» هستند. آنها خودشان را موظف میدانند تا تمام خدمات خودکشی را به خریداران بندوبساط خودکشی به بهترین نحو ارائه دهند.
این خانواده سه فرزند با نامهای «ونسان»، «مرلین» و البته «آلن» دارند. اما پیش از آنکه به معرفی بیشتر این کاراکترها بپردازم اسم این بچه تو را به یاد هنرمندان ناکامی نمیاندازد که درنهایت اوج زندگی حرفهایشان خودکشی کردند؟
بله «ونسان» همان «ونسان ونگوگ»، نقاش مشهور هلندی است و «مرلین» هم بدون شک همان «مرلین مونرو»، بازیگر آمریکایی و شیرینی است که حتی خواندن خبر خودکشیاش ما را متعجب میکند. و در آخر نام «آلن» هم یادآور نام «آلن تورینگ»، دانشمند و ریاضیدان نابغهی انگلیسی است که زندگیاش در نهایت به همین خودکشی کوفتی ختم شده است.
اما صبر کن «ژان تولی» برخلاف سرنوشت شوم و سیاه این نوابغ فرصتی دوباره به زندگی خستهکنندهی این کاراکترها در داستان داده است. او با وارد کردن «آلن» به جمع خانواده تمام محاسبات قدیمی زندگی آنها را به تمسخر گرفته است. و این دقیقاً ورود باشکوه قهرمان و پررنگ شدن ضدقهرمان جهان ساختگی اوست.
اما آیا «آلن» کوچک با خندههای شیرین و ایدههای غیرمتعارفش برخلاف جامعهی غمزدهی خود میتواند بار این مسئولیت را به دوش بکشد؟ میتواند همان روزنهی امیدی باشد که در مقابل سیاهی خالص و غیرقابل نفوذ آدمیان زباننفهم باشد؟ خواهی دید.
معرفی کتاب مرتبط:
ردپای نگاه اگزیستانسیالیستی «کییرکهگور» به مرگ در این کمدی سیاه
اگر ذرهای با نگاه و جهانبینی اگزیستانسیالیستها آشنا باشی بدونشک «کییرکهگور» را خواهی شناخت. این فیلسوف مسیحی دانمارکی که یک اگزیستانسیالیست خداباور بوده با تاکید بر «وجود اصالت بشر» مرگ را یادبودی برای گرامیداشت زندگی میپندارد. یادبودی که موجب شده ما با قطعی دانستن مرگ به وقت خودش درمییابیم زندگی ارزش زیستن را دارد.
البته که میبایست به وقت صحبت از مباحث اگزیستانسیال با احتیاط قدم برداشت. درست در نقطه مقابل این تعریف و جهانبینی «کییرکگور» فلاسفهی دیگری نیز حضور دارند که برخلاف نظریات او از اصالت هستی انسان صحبت کردهاند.
اما قصد من از آوردن جهانبینی اگزیستانسیال و ربطش به رمان «مغازهی خودکشی» چیست؟ بله تمام صحبت من در رابطه با قهرمان کوچک داستان «آلن» است. کسی که یک تنه باید جور تمام تلخیهای جامعهی خودش را بکشد. کسی که آمده تا با گفتن از زندگی در کنار مرگ به این تعادل کمک کند. کسی که قصد دارد مرگ را یک لحظهی تلخ، زودگذر و البته پایانپذیز بداند نه تنها لحظهی باشکوه زندگی. هرچند نویسنده برای بیان این جهانبینی به چنین جهان کدر و سیاه ساختگی نیاز دارد.
به واژگانم توجه کن. جملات را دوباره و دوباره بخوان. جالب است نه؟
مرگ کوفتی و ترسهایش همیشه بوده و هست اما به معنای تنها انتخاب ما نخواهد بود. همانطور که در مباحث اگزیستانسیالیسم از خودکشی به عنوان یک انتخاب یاد شده است، هرگز به عنوان اولین و آخرین انتخاب صحبتی نشده است. پس حق بده که «آلن» دوستداشتنی را باریکهای از نور ببینم که آمده تا اصالت وجود هستی آدمی را در این جهان ساختگی به نمایش بگذارد.
اما اینکه «آلن» دستتنها تا کجا و چقدر میتواند در لابهلای این سیاه بدود و نوری امیدی برای خانواده و جامعهاش باشد در طی خواندن رمان مشخص خواهد شد. رمانی که با طنزهای تلخش به یکی از جذابترین نمونه ادبیات کمدی سیاه تبدیل شده است.
مطالب مرتبط: نقد و بررسی کتاب «ملکوت» اثر «بهرام صادقی» – «نقد و بررسی سریال «بازگشتان»
یک پاسخ
محدثه جان نگاه دقیقت به این کتاب من رو به وجد اورد. خیلی عالی نوشته بودی. بخاطر این نگاه دقیق و قلمت بهت تبریک میگم.