درست در همان لحظهای که عنوان این مقاله را تایپ کردم سؤالات عجیبی در ذهنم شکل گرفت که بهگمانم با خواندنش به ذهن شما نیز خطور کرده باشند. سؤالاتی از این دست که مگر ادبیات ژانر وحشت میتواند زیبا باشد؟ بیخیال مگر ژانر وحشت با آن همه ترس و اضطرابی که به جانمان میاندازد زیباست؟ اصلاً داستاننویسی هنر است؟ پس معنای هنر چیست؟ پس پشت این زیبایی در هنر معنای بخصوصی نهفته است؟ اگر بله پس آن جنبش پارناسینها (نظریه هنر برای هنر) چه میگوید که معنادار بودن هنر را بهکلی رد کرده است؟ و هزاران چرای دیگر که قصد دارم در این مقاله به آنها بپردازم. با من همراه باشید تا تکتک این سؤالات را به کمک یکدیگر واکاوی کنیم.
هنر در واژه چه معنایی دارد؟
اگر بخواهم واژۀ «هنر» را بر اساس استاندارهای اقلیمی و جغرافیایی معنا کنم، لفظ «هنر» در زبان سانسكریت از دو واژۀ «هو» به معنای نیک و هر چیز خوب و نیک كه فضایل و كمالاتی بر آن مرتبط است و «نر یا نره» به معنای زن و مرد تشكیل شده است.
البته که این واژه بعدها وارد زبان فارسی شده و در اوستا به شكل «هونر» تغییر شکل داده است. این واژه صفات برتر اهورامزدا به معنای نیک و خوب نیز میباشد.
واژۀ «هنر» (درست همانطور که امروزه آن را مینویسیم) در فارسی میانه و پهلوی و پس از آن در دوره اسلامی در قالب معناهایی همچون انسان كامل و فرزانه، كمال و فضیلت دیده شده است.
و تولستوي شناخت هنر را اين گونه معرفي ميكند:
هنر يك فعاليت انساني و عبارت است از اينكه فردي آگاهانه و به ياري علائم مشخصه ظاهري، احساساتي را كه خود تجربه كرده است به ديگران انتقال دهد، بهطوري كه اين احساسات به آنان سرايت كند و آنها اين احساسات را تجربه كنند و از همان مراحل حسياي كه او گذر كرده است، بگذرند. فعاليت هنر در اين است كه انسان احساساتي را كه قبلاً تجربه كرده است، در خود پيدا كند و آنها را بهوسيله حركات، اشارات، خطها، رنگها، صداها، نقشها (image) و كلمات به نحوي كه سايرين نيز بتوانند همان احساسات را تجربه و به ديگران منتقل كنند، برانگيزند.
مفهوم زیبایی چیست و چه ملاکهایی را دربرمیگیرد؟
«مهرانگیز منوچهریان» در کتاب «زیباییشناسی» معیارهای زیبایی را در این دستهها جای داده است:
- مطلق: که جز ذات خدا نمونه دیگری ندارد و کانون تمام زیباییهای مخلوق است. چنانچه طرفداران فلسفه نو افلاطون می گفتند : زندگی کامل و لایتناهی و منبع و کانون هر زندگی است.
- آرمانی: ادراک نبوغ بشری که موجودی را چنانکه باید باشد (نه چنانکه در طبیعت یافت می شود) در نظر میگیرد، یعنی موجودی را که شامل جمیع کمالات ممکن باشد در آینه روان مجسم میکند.
- طبیعی: همان زیبایی است که در طبیعت یافت میشود و میتوان آن را به سه نوع تقسیم کرد:
الف) زیبایی جسمی اشکال محسوس مانند یک چهره زیبا.
ب) زیبایی عقلی مانند یک فکر زیبا یا یک تصور عالی.
ج) زیبایی اخلاقی مانند یک رفتار بزرگوارانه و نجیب.
- هنری: این زیبایی را بشر خود میآفریند و معنی و مفهوم یک زیبایی آرمانی را که درباره آن تأمل و تعمق کرده است بشکل محسوس نمایان میکند مانند یک قطعه موسیقی یا شعر یا مجسمه.
با این اوصاف آیا داستان و داستاننویسی میتواند هنری زیبا خوانده شود؟ زیبایی مطلق برای یک داستان کافیست؟ پس معنا در کجای داستان جای گرفته؟ آیا داستانهای کلاسیک به زیبایی داستانهای مدرن هستند؟ پس چرا گاهی کلاسیکها به دلوجانمان نمینشینند و بیشتر بر روی معنا متمرکز شدهاند؟ آیا زیبایی در داستان با معنا و مفهوم آن در تناقض است؟ |
هنر زیبا و کاربردی چیست؟
یک اثر هنری از لحاظ تأثیرگذاری بر مخاطب میتواند به دو دستۀ هنر زیبا و کاربردی تقسیم شود.
هنر زیبا:
بگذارید هنر زیبا را با ظهور جنبش پارناسینها معنا کنم. جنبشی که تنها به زیبایی محض هنر معتقد بوده و یافتن معنا در آن را پوچ و بیارزش میداند. پارناسینها به شعار «هنر برای هنر» مشهور شدهاند که در محافل ادبی اینگونه از آنها یاد میشود.
این نظریه برای اولین بار در سال ۱۷۷۶ میلادی و توسط «لسینگ» مطرح شد. نظریهای که بر ارزش ذاتی یک اثر هنری تأکید داشته بهطوری که این ارزش را فاقد هرگونه محتوای آموزشی و یا اخلاقی میداند.
این جنبش نوپا در نیمۀ دوم قرن نوزدهم طرفداران بسیاری یافت که میتوان «اسکار وایلد» را بهعنوان شاخصترین هنرمندان این جنش در قرن نوزدهم میلادی دانست.
اصول شعر پارناسینها:
- شعر باید زیبا باشد.
- فرم عالی داشته باشد.
- قافیهپردازی در آن اهمیتی ندارد. (عدم توجه به قافیهپردازی)
- هنرمند در انتخاب کلمات دقت کافی را داشته باشد.
- هنرمند به اصل «هنر برای هنر» اعتقاد داشته باشد.
- نیازی نیست به احساس توجه کرد.
هنر زیبا در مقولۀ داستاننویسی:
- اتفاقات تنها در جهان داستانی رخ داده و به بیرون از آن درز نخواهد کرد.
- داستانهای مدرن قرن ۲۰ میلادی را میتوان جزئی از این داستانها دانست.
- آنچه که اهمیت دارد فرم کلی است نه چینش اجزای جزئی.
- برخلاف آثار کلاسیک آنچه که در این داستانها قابل بحث است داستانی فارغ از پیام بوده که با نگاهی نو به روایتها میتواند پایانی شوکهکننده و البته فاقد هرگونه مباحث اخلاقی باشد.
- خوب و بد مطلق در این نوع داستانها اهمیتی ندارد. آنچه که مهم است چگونگی بیاین وقایع میباشد.
و حالا برویم سراغ هنر کاربردی:
«جمال میرصادقی» در کتاب «راهنمای داستاننویسی» معنا در داستان را اینگونه بیان میکند:
معنا (Meaning) بیا مفهوم (Concept) آن چیزی است که از هر اثر ادبی دریافت میشود، یا آنچه گفته یا به آن اشاره میشود و تمامیت و کلیت اثر را دربرمیگیرد که فراتر از بخش بخش آن است.
او در ادامه میگوید:
«مفهوم»ها و معناها ثابتند و در طی قرون کمتر تغییر میکنند، اما برداشتهایی که از آنها میشود، تغییر میکند؛ یعنی مضمونها و درونمایهها که مفهوم مجرد و فکر حاکم بر داستان است و موضوعها که مجموعۀ پدیدهها و حادثههایی است و هر دو از مفهوم سرچشمه میگیرند، درگرگون میشوند.
ویژگیهای هنر کاربردی:
- داستان مفهوم بخصوصی دارد.
- به چیزی متعهد است.
- جنبۀ تبلیغاتی به خود میگیرد.
- آموزشی میباشد.
- اخلاق برایش جایگاهی مهم و اساسی دارد.
- مخاطب را به جهانی بیرون از جهان ساختگی درون داستان سوق داده و درنهایت دربارۀ مسائل روزمره صحبت میکند.
- از هنر کاربردی میتوان به داستانها کلاسیک آموزندهای اشاره کرد که مفهوم و معنا در آنها پررنگ بوده و بیشتر جنبۀ آموزشی داشتهاند.
اما با این صغری و کبریها چیدنها پس چرا در جواب سوال آیا زیبایی ادبیات وحشت میتواند معنایی داشته باشد هیچ نگفتهام؟
بگذارید اینطور برایتان بگویم که ادبیات ژانر وحشت خود بخشی از ادبیات بوده که تحت تأثیر تمامی این سبکها و تغییر و تحولات داستانی در طول قرنها قرار گرفته است.
پس میتوان داستانی وحشتبرانگیز مدرن نوشت و یا حتی کلاسیک. میتوان داستانی خلق کرد که تنها به زیباییهای مدنظر جنبش هنر برای هنر پایند باشد و یا همچون قصههای کهنه و حوصلهسربر تنها پند و اندرزهای تکراری را در آن جای بدهد.
مقالۀ مرتبط: چرا ژانر وحشت؟
آنچه که در زیبایی ادبیات وحشت اهمیت دارد بهکارگیری خلاقیت و نوآوری در نمایش ترسهایست که شاید نادیده و حتی پنهان ماندهاند.
اگر از من بپرسند آیا حاضری داستانها و فیلمهای اسلشر [۱] را به گوتیک ترجیح بدهی، قاطعانه خواهم گفت که ابداً.
هرچند گوتیک خود میتواند کمی رنگولعاب داستانهای کلاسیکِ کاربردی را به خود بگیرد اما همانطور که پیشتر گفتم دستمان در داستاننویسی آنقدر باز هست که بتوانیم داستانی مابین این دو جبهۀ سرسختانۀ هنر زیبا و کاربردی را خلق کنیم.
مقالههای مرتبط:
بنده ابداً آن دوستانی را که تشنۀ دیدن و یا خواندن هیجانات مشمئزکنندۀ حاصل از تکهتکه کردن بدن آدمها هستند، شماتت نخواهم کرد. چراکه هنر زیبا و کاربردی سلیقهای و البته انتخابی خواهد بود.
اما آنچه که من از زیبایی ادبیات وحشت آموختهام نوشتن داستانیست هولناک درکنار زیبایی شوکهکنندهاش که مقداری چاشنی معنا را نیز در خود حل کرده باشد.
یادداشتهای مرتبط:
«الزامیترین مهارتِ نویسندۀ ژانر وحشت»
«چطور داستانی به سبک ادگار آلن پو بنویسیم؟»
«چطور برای داستانهای ترسناک خودمان اسم انتخاب کنیم؟»
«چطور داستانی در ژانر وحشت بنویسیم؟»
[۱] فیلمهایی که تنها با تزریق هیجانی آنی و ترسی چندشناک مخاطب را به وجد آورده و او را هیجانزده میکند. مانند فیلمهایی همچون «اره برقی در تگزاس»، «هالووین» و یا «کابوس خیابان اِلم».
یک پاسخ
عجب مقاله پر باری خیلی خوب و عالی بود
به امید مقاله های ببشتر این چنینی✨